1024 مدخل
about, environs, outskirt, periphery, purlieus
appetite
flavor
disposition, settlement
resettelment
dispose, mediate, untie
پای چپ
چنگ زدن دور
خوک پشتی
سرب خوک، لخته سرب، توده سرب
لوور خوک
اطراف، حومه، پیرامون، توابع، حول و حوش، دوروبر
حمل و نقل
حمل و نقل، باربری، بار کشتی، بار، کرایه، کرایه کشتی
حمل و نقل، فرستنده، گاراژ دار