حاددیکشنری فارسی به انگلیسیacute, consuming, crucial, desperate, dire, drastic, excruciating, hot, incisive, intense, vehement
pinدیکشنری انگلیسی به فارسیپین، سنجاق، میخ، گیره، پایه سنجاقی، میخچه، میله برامدگی، میله بازی بولینگ، میخ کوچک ساعت، دستگیره در، گیره سر، گیره کاغذ، گیره لباس، میلهچوبی، متصل کردن، سنجاقز
acuteدیکشنری انگلیسی به فارسیحاد، ضربه، تند، بحرانی، تیز، حساس، زیرک، تیزرو، نوک تیز، زیر، روشن بین، تیز نظر، شدید ، تیز