growingدیکشنری انگلیسی به فارسیدر حال رشد، بزرگ شدن، رشد کردن، شدن، روییدن، کاشتن، بالیدن، رستن، سبز شدن، زیاد شدن، ترقی کردن، گشتن، رویانیدن، برزگ شدن، سبز کردن، عمل امدن
hangupدیکشنری انگلیسی به فارسیآویزان شدن، ماندن، در حال معلق ماندن، زنگ زدن، به صحبت تلفنی خاتمه دادن
hoversدیکشنری انگلیسی به فارسیغرق شدن، پلکیدن، شناور و آویزان بودن، در تردید بودن، منتظر شدن، در حال توقف پر زدن
enervatedدیکشنری انگلیسی به فارسیغرق شدن، بی اثر کردن، بی رگ کردن، بی حال کردن، جسما ضعیف کردن، ناتوان کردن، سست کردن