حاددیکشنری فارسی به انگلیسیacute, consuming, crucial, desperate, dire, drastic, excruciating, hot, incisive, intense, vehement
penدیکشنری انگلیسی به فارسیخودکار، قلم، کلک، شیوه نگارش، خامه، اغل، خانه ییلاقی، نوشتن، نگاشتن، بستن، در حبس انداختن
acuteدیکشنری انگلیسی به فارسیحاد، ضربه، تند، بحرانی، تیز، حساس، زیرک، تیزرو، نوک تیز، زیر، روشن بین، تیز نظر، شدید ، تیز