processدیکشنری انگلیسی به فارسیروند، فرایند، عمل، سیر، جریان عمل، مراحل مختلف چیزی، پیشرفت تدریجی ومداوم، دوره عمل، فرا گرد، تهیه کردن، پردازش کردن، مراحلی را طی کردن، بانجام رساندن، تمام کرد
processorsدیکشنری انگلیسی به فارسیپردازنده ها، پردازنده، پردازشگر، عمل کننده، تکمیل کننده، تمام کننده