cipherدیکشنری انگلیسی به فارسیرمز، حروف یا مهر رمزی، عدد صفر، صدر، سری کردن، حساب کردن، صفر گذاردن، برمز دراوردن
ciphersدیکشنری انگلیسی به فارسیرمزهای، رمز، حروف یا مهر رمزی، عدد صفر، صدر، سری کردن، حساب کردن، صفر گذاردن، برمز دراوردن
apostrophesدیکشنری انگلیسی به فارسیآپوستروف، اپوستروف، علامت که در موارد زیر بکار میرود، در مواقع حذف حرف یا بخشی از کلمه، در جمع بستن اعداد یا حروف منفرد
apostropheدیکشنری انگلیسی به فارسیآپوستروف، اپوستروف، علامت که در موارد زیر بکار میرود، در مواقع حذف حرف یا بخشی از کلمه، در جمع بستن اعداد یا حروف منفرد
aspirantدیکشنری انگلیسی به فارسیمأمور ارشد، داوطلب کار یا مقام، جویا، معین نایب، طالب، ارزومند، حروف حلقی