put-upدیکشنری انگلیسی به فارسیپر کردن، کنار گذاردن، بسته بندی کردن، در ظرف گذاردن، کنسرو کردن، بیگودی بگیسو زدن، بناء کردن، برگزیدن
ravingدیکشنری انگلیسی به فارسیخنده دار، با بیحوصلگی حرف زدن، غریدن، دیوانه شدن، جار و جنجال راه انداختن