put-upدیکشنری انگلیسی به فارسیپر کردن، کنار گذاردن، بسته بندی کردن، در ظرف گذاردن، کنسرو کردن، بیگودی بگیسو زدن، بناء کردن، برگزیدن
trillدیکشنری انگلیسی به فارسیتلخ، حرف عله، لرزش صدا، جاری شدن، روان شدن، چهچه زدن، با تحریر خواندن، چرخیدن، پیچانیدن، لرزیدن
trillsدیکشنری انگلیسی به فارسیتله ها، حرف عله، لرزش صدا، جاری شدن، روان شدن، چهچه زدن، با تحریر خواندن، چرخیدن، پیچانیدن، لرزیدن
retrenchingدیکشنری انگلیسی به فارسیتکرار کردن، قطع کردن، حذف کردن، کم کردن، از نو خندق ساختن، دارای سنگر موقتی زیر زمینی کردن
retrenchدیکشنری انگلیسی به فارسیتکرار کردن، قطع کردن، حذف کردن، کم کردن، از نو خندق ساختن، دارای سنگر موقتی زیر زمینی کردن