wastesدیکشنری انگلیسی به فارسیضایعات، اتلاف، هرز دادن، ضایع کردن، حرام کردن، مصرف کردن، بیهوده تلف کردن، نیازمند کردن، از بین رفتن، سیاه کردن، ضعیف شدن، بی نیرو و قوت کردن
wastingدیکشنری انگلیسی به فارسیاتلاف، هرز دادن، ضایع کردن، حرام کردن، مصرف کردن، بیهوده تلف کردن، نیازمند کردن، از بین رفتن، سیاه کردن، ضعیف شدن، بی نیرو و قوت کردن
wasteدیکشنری انگلیسی به فارسیهدر، ضایعات، اتلاف، هرز دادن، ضایع کردن، حرام کردن، مصرف کردن، بیهوده تلف کردن، نیازمند کردن، از بین رفتن، سیاه کردن، ضعیف شدن، بی نیرو و قوت کردن، زائد، باطله
furnacesدیکشنری انگلیسی به فارسیکوره ها، کوره، تنور، دیگ، تون حمام و غیره، پاتیل، بوته آزمایش، مشتعل کردن، گرم کردن
furnaceدیکشنری انگلیسی به فارسیکوره، تنور، دیگ، تون حمام و غیره، پاتیل، بوته آزمایش، مشتعل کردن، گرم کردن