حدسدیکشنری فارسی به انگلیسیconjecture, estimate, estimation, guess, guesswork, hunch, judgment, reckoning, supposition, suspicion
حدس زدندیکشنری فارسی به انگلیسیconjecture, divine, estimate, judge, expect, gauge, guess, imagine, reckon, suppose, surmise, suspect
touchesدیکشنری انگلیسی به فارسیلمس می کند، حس لامسه، لمس دست زنی، پرماس، احساس با دست، زدن، لمس کردن، دست زدن به، پرماسیدن، رسیدن به، متاثر کردن، متاثر شدن
touchدیکشنری انگلیسی به فارسیدست زدن به، حس لامسه، لمس دست زنی، پرماس، احساس با دست، زدن، لمس کردن، پرماسیدن، رسیدن به، متاثر کردن، متاثر شدن