حبسدیکشنری فارسی به انگلیسیconfinement, detention, durance, duress, imprisonment, jail, lockup, prison
postsدیکشنری انگلیسی به فارسیپست ها، پست، مقام، منصب، شغل، بسته پستی، پستخانه، چاپار، ارسال سریع، سمت، صندوق پست، تعجیل، سیستم پستی، مسند، تیر تلفن و غیره، پست نظامی، مجموعه پستی، تیردگل کش
posesدیکشنری انگلیسی به فارسیقرار می دهد، حالت، وضع، قیافهگیری برای عکسبرداری، ژست گرفتن، اقامه کردن، گذاردن، قرار دادن، وانمود شدن، قیافه گرفتن، خود نمایی کردن