leechesدیکشنری انگلیسی به فارسیزالو، خفاش خون اشام، حجامت، انگل، اسباب خون گیری، مزاحم، خون اشام، شفاء دادن، پزشکی کردن، زالو انداختن
cupدیکشنری انگلیسی به فارسیفنجان، جام، پیاله، حجامت، ساغر، گلدان جایزه مسابقات، بشکل فنجان در اوردن، فنجان گذاشتن، بادکش کردن