حالدیکشنری فارسی به انگلیسیanymore, circumstances, condition, expression, now, present, presently, shape, spirit, way, yet
whishingدیکشنری انگلیسی به فارسیدر حال تماشای، بسرعت گذشتن، با صدای هیس حرکت کردن، صدای حرف 'سین' ایجاد کردن