حالتدیکشنری فارسی به انگلیسیambience, atmosphere, attitude, case, character, cheer, condition, cy _, expression, flavor, hood _, instance, ion_, ity _, ment _, mode, mood, note, or _, orde
individualizesدیکشنری انگلیسی به فارسیفردگرا، از دیگران جدا کردن، بصورت فردی در اوردن، تمیز دادن، تشخیص دادن، حالت ویژه دادن، منفرد ذکر کردن، تک کردن
individualizingدیکشنری انگلیسی به فارسیفردگرایی، از دیگران جدا کردن، بصورت فردی در اوردن، تمیز دادن، تشخیص دادن، حالت ویژه دادن، منفرد ذکر کردن، تک کردن
individualizedدیکشنری انگلیسی به فارسیفردی، از دیگران جدا کردن، بصورت فردی در اوردن، تمیز دادن، تشخیص دادن، حالت ویژه دادن، منفرد ذکر کردن، تک کردن
individualizeدیکشنری انگلیسی به فارسیفردا، از دیگران جدا کردن، بصورت فردی در اوردن، تمیز دادن، تشخیص دادن، حالت ویژه دادن، منفرد ذکر کردن، تک کردن
idiosyncrasyدیکشنری انگلیسی به فارسیفردیت، شیوه ویژه هر نویسنده، حال مخصوص، طبیعت ویژه، طرز فکر ویژه، خصوصیاتاخلاقی