جور کردندیکشنری فارسی به انگلیسیadjust, accommodate, accord, assort, class, fit, harmonize, mate, scrape, sort, suit, tailor, true
sortedدیکشنری انگلیسی به فارسیمرتب شده اند، جور کردن، طبقه بندی کردن، دسته دسته کردن، جور درامدن، پیوستن، دمساز شدن