permitدیکشنری انگلیسی به فارسیمجوز، اجازه، جواز، پروانه، اجازه دادن، مجاز کردن، روا کردن، ندیده گرفتن، ترخیص کردن
confusesدیکشنری انگلیسی به فارسیگیج کننده است، گیج کردن، مغشوش کردن، دست پاچه کردن، در جواب عاجز کردن، اشفته کردن، گیر انداختن، باهم اشتباه کردن، گرفتار کردن، اسیمه کردن، سراسیمه کردن، ژولیده