جهتدیکشنری فارسی به انگلیسیaspect, bearing, course, current, direction, hand, orientation, respect, sake , side, trend, turn, way, ways _
causesدیکشنری انگلیسی به فارسیعلل، علت، موجب، سبب، جنبش، هدف، انگیزه، نهضت، مرافعه، باعی، جهت، عنوان، موضوع منازع فیه، موری، منبع، سرمایه، موجب شدن، ایجاد کردن، باعی شدن، سبب شدن، واداشتن
orientingدیکشنری انگلیسی به فارسیجهت گیری، بطرف خاور رفتن، بجهت معینی راهنمایی کردن، جهت یابی کردن، میزان کردن