جرگهدیکشنری فارسی به انگلیسیbrotherhood, caucus, circle, club, coterie, group, inner circle, pack, panel, parliament, ring, session, set, sphere
plainدیکشنری انگلیسی به فارسیجلگه، دشت، هامون، قاع، میدان یا محوطه جنگ، شکوه کردن، ساده، صاف، واضح، عادی، هموار، پهن، رک و ساده، برابر، اشکار، بد قیافه، سر راست