pairدیکشنری انگلیسی به فارسیجفت، زوج، زن و شوهر، نر و ماده، هر چيز دوجرئي، جور کردن و شدن، جفت کردن و شدن
coupleدیکشنری انگلیسی به فارسیزن و شوهر، زوج، جفت، دوتا، نر و ماده، جفت شدن، جفت کردن، وصل کردن، بهم بستن، پیوستن، جماع کردن، عمل امتزاج و جفت کردن
pairsدیکشنری انگلیسی به فارسیجفت، زوج، زن و شوهر، نر و ماده، هر چيز دوجرئي، جور کردن و شدن، جفت کردن و شدن
coupledدیکشنری انگلیسی به فارسیهمراه با، جفت شدن، جفت کردن، وصل کردن، بهم بستن، پیوستن، جماع کردن، عمل امتزاج و جفت کردن