جستجو کردندیکشنری فارسی به انگلیسیbeat, burrow, chase, fish, forage, hunt, ransack, root, scout, scrounge, search, seek
searchedدیکشنری انگلیسی به فارسیجستجو کرد، جستجو کردن، گشتن، پژوهیدن، پوییدن، بازرسی کردن، بادقت جستجو کردن، طلب کردن، طلبیدن
grubbingدیکشنری انگلیسی به فارسیخرد کردن، جان کندن، زمین کندن، جستجو کردن، قلع کردن، از کتاب استخراج کردن، خوردن، خوراک دادن، از ریشه کندن یا دراوردن