tallyدیکشنری انگلیسی به فارسیبستن، شمارش، حساب، چوب خط، شمارشگر، اتیکت، نشان، جای چوبخط، برچسب، نظیر، قرین، علامت، تطبیق کردن، شمردن، مطابق بودن، با چوب خط حساب کردن
talliesدیکشنری انگلیسی به فارسیتالیس، شمارش، حساب، چوب خط، شمارشگر، اتیکت، نشان، جای چوبخط، برچسب، نظیر، قرین، علامت، تطبیق کردن، شمردن، مطابق بودن، با چوب خط حساب کردن