defiladeدیکشنری انگلیسی به فارسیفریبنده، جان پناه، استحکامات تدافعی، پناه یافتن، در جان پناه و موضع گرفتن
defiladesدیکشنری انگلیسی به فارسیdefilades، جان پناه، استحکامات تدافعی، پناه یافتن، در جان پناه و موضع گرفتن
escapeدیکشنری انگلیسی به فارسیدر رفتن، گریز، فرار، رهایی، فر، گریختن، فرار کردن، رستن، رهایی جستن، خلاصی جستن، جان بدر بردن
faggingدیکشنری انگلیسی به فارسیچرت زدن، جان کندن، از پا در اوردن، خرحمالی کردن، سخت کار کردن، خسته کردن