ثباتدیکشنری فارسی به انگلیسیconstancy, fixity, immobility, permanence, recorder, rigidity, stability, stabilization, steadiness
efficiencyدیکشنری انگلیسی به فارسیبهره وری، بازده، کارایی، راندمان، تولید، کفایت، سودمندی، میزان لیاقت، پرکاری، فعالیت مفید، عرضه
stabilisingدیکشنری انگلیسی به فارسیثبات دادن، ثابت شدن، تثبیت کردن، پایاساختن، بحالت موازنه دراوردن، پایاسازی، استوار کردن