jamدیکشنری انگلیسی به فارسیمربا، فشردگی، وضع بغرنج، شلوغ کردن، بستن، چپاندن، فرو کردن، گنجاندن، متراکم کردن، مسدود کردن، پارازیت دادن، منقبض کردن
handsomerدیکشنری انگلیسی به فارسیخوش تیپ، زیبا، خوش قیافه، خوش اندام، خوب، دلپذیر، خوبرو، قسیم، خوشرو، خوش منظر، مطبوع، خوش روی