trimدیکشنری انگلیسی به فارسیتر و تمیز، وضع، حالت، زینت دادن، تراشیدن، درست کردن، اراستن، پیراستن، چیدن، سرشاخه زدن، مرتب، پاکیزه، مواظب
plainerدیکشنری انگلیسی به فارسیساده تر، ساده، صاف، واضح، عادی، هموار، پهن، رک و ساده، برابر، اشکار، بد قیافه، سر راست