jamدیکشنری انگلیسی به فارسیمربا، فشردگی، وضع بغرنج، شلوغ کردن، بستن، چپاندن، فرو کردن، گنجاندن، متراکم کردن، مسدود کردن، پارازیت دادن، منقبض کردن
loftدیکشنری انگلیسی به فارسیحیاط، اطاق زیر شیروانی، سقف، کبوتر خانه، اطاق نزدیک سقف، آسمان، توپ هوایی زدن، در زیر شیروانی قرار دادن