توداردیکشنری فارسی به انگلیسیclose, closemouthed, reserved, reticent, self-contained, strange, uncommunicative, undemonstrative
lumpsدیکشنری انگلیسی به فارسیتوده ها، توده، غده، کلوخه، تکه، درشت، قلنبه، گره، ادم تنه لش، مقدار زیاد، قطعه، قلنبه کردن، توده کردن، بزرگ شدن