skimدیکشنری انگلیسی به فارسینوشیدنی، شیر خامه گرفته، کف، ریم، کف گیری، تماس اندک، تماس مختصر حاصل کردن، کف گرفتن از، سرشیر گرفتن از، بطور سطحی خواندن، بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
Rockدیکشنری انگلیسی به فارسیسنگ، صخره، تکان، تخته سنگ، تخته سنگ یا صخره، سنگ خاره، جنبش، تکان نوسانی دادن، جنباندن
scaffoldدیکشنری انگلیسی به فارسیداربست، چوب بست، دار، تخته بندی، سکوب یا چهار چوب، خاده، تخته بندی کردن، سکوبزدن، بدار اویختن
rocksدیکشنری انگلیسی به فارسیسنگ ها، سنگ، صخره، تکان، تخته سنگ، تخته سنگ یا صخره، سنگ خاره، جنبش، تکان نوسانی دادن، جنباندن
scaffoldsدیکشنری انگلیسی به فارسیداربست، چوب بست، دار، تخته بندی، سکوب یا چهار چوب، خاده، تخته بندی کردن، سکوبزدن، بدار اویختن