از ته دلدیکشنری فارسی به انگلیسیdear, heartfelt, heartily, hearty, inwardly, profoundly, religiously, solemn, visceral
buttsدیکشنری انگلیسی به فارسیباطله، ته قنداق تفنگ، ته، بیخ، کپل، بشکه، هدف، ضرب، ته درخت، ضربت، مسخره، ضربه زدن، شاخ زدن، پیش رفتن، پیشرفتگی داشتن، نزدیک یا متصل شدن