تنگدیکشنری فارسی به انگلیسیbeaker, close , canyon, carafe, caster, cincture, decanter, girth, jug, tight, strait, tense
paledدیکشنری انگلیسی به فارسیدلم برات تنگ شده، رنگ پریده شدن، رنگ رفتن، احاطه کردن، میله دار کردن، در میان نرده محصور کردن
palesدیکشنری انگلیسی به فارسیدلم برات تنگ شده، نرده، حصار دفاعی، دفاع، قلمرو حدود، رنگ پریده شدن، رنگ رفتن، احاطه کردن، میله دار کردن، در میان نرده محصور کردن