تنگدیکشنری فارسی به انگلیسیbeaker, close , canyon, carafe, caster, cincture, decanter, girth, jug, tight, strait, tense
lumpsدیکشنری انگلیسی به فارسیتوده ها، توده، غده، کلوخه، تکه، درشت، قلنبه، گره، ادم تنه لش، مقدار زیاد، قطعه، قلنبه کردن، توده کردن، بزرگ شدن