تنگدستیدیکشنری فارسی به انگلیسیembarrassment, hardship, indigence, insolvency, necessity, need, neediness, penury, squeeze, want
distressدیکشنری انگلیسی به فارسیپریشانی، اندوه، درد، سختی، تنگدستی، محنت، غم، سار، مضطرب کردن، محنت زدهکردن
underprivilegedدیکشنری انگلیسی به فارسیفقیر، تنگدست، در مضیقه، کم امیتاز، محروم از مزایای اجتماعی و اقتصادی