تاثیردیکشنری فارسی به انگلیسیatmospherics, bearing, effect, effectiveness, force, impact, impression, impressiveness, influence, Mark, sway
impactingدیکشنری انگلیسی به فارسیتأثیرگذار است، بهم فشردن، پیچیدن، زیر فشار قرار دادن، با شدت ادا کردن، با شدت اصابت کردن
influencingدیکشنری انگلیسی به فارسیتأثیرگذار است، نفوذ کردن بر، تاثیر کردن بر، وادار کردن، ترغیب کردن، تحت نفوذ خود قرار دادن