تمرددیکشنری فارسی به انگلیسیcontumacy, disobedience, insubordination, mutiny, rebellion, rebelliousness, recalcitrance
drillsدیکشنری انگلیسی به فارسیتمرینات، مته، تمرین، مشق، مشق نظامی، تمرین کردن، مته زدن، تعلیم دادن، تمرین دادن، مشق دادن، ممارست کردن