assumesدیکشنری انگلیسی به فارسیفرض می شود، گرفتن، بعهده گرفتن، فرض کردن، انگاشتن، بخود گرفتن، پنداشتن، تقبل کردن، بخود بستن، وانمود کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن
undertakeدیکشنری انگلیسی به فارسیبعهده گرفتن، متعهد شدن، عهده دار شدن، تعهد کردن، متقبل شدن، قول دادن، تقبل کردن
assumeدیکشنری انگلیسی به فارسیفرض، گرفتن، بعهده گرفتن، فرض کردن، انگاشتن، بخود گرفتن، پنداشتن، تقبل کردن، بخود بستن، وانمود کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن
subscribesدیکشنری انگلیسی به فارسیمشترک می شود، ابونه شدن، تصویب کردن، تصدیق کردن، صحه گذاردن، تقبل کردن