spitدیکشنری انگلیسی به فارسیتف انداختن، تف، سیخ، بزاق، شمشیر، میله، رطوبت، سیخ کباب، دشنه، اب دهان، خدو، اب دهان پرتاب کردن، به سیخ کشیدن، بسیخ کشیدن، بیرون پراندن
spittedدیکشنری انگلیسی به فارسیدروغ گفتن، اب دهان پرتاب کردن، تف انداختن، به سیخ کشیدن، بسیخ کشیدن، بیرون پراندن
splutterدیکشنری انگلیسی به فارسیتقلا کردن، ترشح، صدای چلپ و چلوپ زیاد، اهن و تلپ کردن، اخ تف کردن، ترشح کردن