تفریحدیکشنری فارسی به انگلیسیamusement, delectation, disport, enjoyment, entertainment, fun, pastime, pleasure, recreation, relaxation
recreatingدیکشنری انگلیسی به فارسیبازسازی، از نو خلق کردن، تمدد اعصاب کردن، تفریح کردن، تفریح دادن، وسیله تفریح را فراهم کردن
recreateدیکشنری انگلیسی به فارسیبازسازی کردن، از نو خلق کردن، تمدد اعصاب کردن، تفریح کردن، تفریح دادن، وسیله تفریح را فراهم کردن
recreatesدیکشنری انگلیسی به فارسیبازسازی می کند، از نو خلق کردن، تمدد اعصاب کردن، تفریح کردن، تفریح دادن، وسیله تفریح را فراهم کردن