116 مدخل
infighter
disharmony, dissension, disunion, divisiveness
faction
infighting
divisive, factious
schismatic
اسکیزماتیک، تفرقه انداز، تفرقه جویانه
تفرقه انداختن
اسکیزاسیون کردن، شقاق داشتن، جدا شدن از، تفرقه انداختن
انشعاب، شقاق داشتن، جدا شدن از، تفرقه انداختن