معنی تعمیش | واژه یاب

همه دیکشنری مترادف طیفی آزاد

جست‌وجوی مشابه

تعمیدی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

baptismal

تعمیر

دیکشنری فارسی به انگلیسی

mend, mending, overhaul, rehabilitation, repair, reparation

تعمیر اساسی کردن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

revamp

تعمیر بد

دیکشنری فارسی به انگلیسی

bungle

تعمیر کار

دیکشنری فارسی به انگلیسی

serviceman

جست‌وجوی مشابه غلط تایپی

Judaic

دیکشنری انگلیسی به فارسی

یهودی

judaeomancy

دیکشنری انگلیسی به فارسی

judaeomancy

julia

دیکشنری انگلیسی به فارسی

جولیا

juliana

دیکشنری انگلیسی به فارسی

جولیانا

judaiser

دیکشنری انگلیسی به فارسی

جوادیه

جست‌وجوی متن

generalise

دیکشنری انگلیسی به فارسی

تعمیم دادن، عمومی کردن، عمومیت دادن، بطور عام گفتن، کلیت بخشیدن

remonstrator

دیکشنری انگلیسی به فارسی

تعمیر کننده، نکوهشگر

generalizing

دیکشنری انگلیسی به فارسی

تعمیم دادن، عمومی کردن، عمومیت دادن، بطور عام گفتن، کلیت بخشیدن

جست‌وجوی مشابه

تعمیدی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

تعمیر

دیکشنری فارسی به انگلیسی

تعمیر اساسی کردن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

تعمیر بد

دیکشنری فارسی به انگلیسی

تعمیر کار

دیکشنری فارسی به انگلیسی

جست‌وجوی مشابه غلط تایپی

Judaic

دیکشنری انگلیسی به فارسی

judaeomancy

دیکشنری انگلیسی به فارسی

julia

دیکشنری انگلیسی به فارسی

juliana

دیکشنری انگلیسی به فارسی

judaiser

دیکشنری انگلیسی به فارسی

جست‌وجوی متن

generalise

دیکشنری انگلیسی به فارسی

remonstrator

دیکشنری انگلیسی به فارسی

generalizing

دیکشنری انگلیسی به فارسی

refits

دیکشنری انگلیسی به فارسی

baptise

دیکشنری انگلیسی به فارسی