happenدیکشنری انگلیسی به فارسیبه وقوع پیوستن، رخ دادن، اتفاق افتادن، روی دادن، واقع شدن، تصادفا برخورد کردن، پیشامدکردن، ناگهان رخ دادن، صورت گرفتن، شدن، رخ دادن، اتفاق افتادن
contingenciesدیکشنری انگلیسی به فارسیاحتمالات، احتمال، احتمال و قوع، تصافی، چیزی که دراینده ممکن است رخ دهد
contingencyدیکشنری انگلیسی به فارسیاحتمالی، احتمال، احتمال و قوع، تصافی، چیزی که دراینده ممکن است رخ دهد