aligningدیکشنری انگلیسی به فارسیتراز کردن، هم تراز کردن، ردیف کردن، بصف کردن، در صف امدن، در یک ردیف قرار گرفتن
alignدیکشنری انگلیسی به فارسیتراز کردن، هم تراز کردن، ردیف کردن، بصف کردن، در صف امدن، در یک ردیف قرار گرفتن