tenderedدیکشنری انگلیسی به فارسیمزایده، پیشنهاد دادن، حساس بودن، ترد کردن، لطیف کردن، ارائه دادن، تقدیم کردن، عرضه کردن
tenderدیکشنری انگلیسی به فارسیمناقصه، پیشنهاد، پول رایج، انبار، مناقصه ومزایده، پیشنهاد دادن، حساس بودن، ترد کردن، لطیف کردن، ارائه دادن، تقدیم کردن، عرضه کردن، حساس، لطیف، ترد، مهربان، نازک