trimدیکشنری انگلیسی به فارسیتر و تمیز، وضع، حالت، زینت دادن، تراشیدن، درست کردن، اراستن، پیراستن، چیدن، سرشاخه زدن، مرتب، پاکیزه، مواظب
trigدیکشنری انگلیسی به فارسیترمز، خود ارا، از حرکت بازداشتن، دویدن، تر و تمیز، قابل اعتماد، وفادار، سرحال، شیک