معنی تخم | واژه یاب

همه دیکشنری مترادف طیفی آزاد

+

ترجمه مقاله

جست‌وجوی دقیق

تخم

دیکشنری فارسی به انگلیسی

germ, kernel, seed

جست‌وجوی مشابه

تخم (زیست شناسی)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

zygote

تخم (گیاه شناسی)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

spore

تخم آور

دیکشنری فارسی به انگلیسی

oviparous

تخم بارور (زیست شناسی)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

zygote

تخم پاشی کردن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

inseminate

جست‌وجوی مشابه غلط تایپی

jolly up

دیکشنری انگلیسی به فارسی

خوشحالم

jolter

دیکشنری انگلیسی به فارسی

خنده دار

jolthead

دیکشنری انگلیسی به فارسی

jolthead

jollifying

دیکشنری انگلیسی به فارسی

جولیتو

Jolliet

دیکشنری انگلیسی به فارسی

جولیته

جست‌وجوی متن

egg laying

دیکشنری انگلیسی به فارسی

تخم

eggcupful

دیکشنری انگلیسی به فارسی

تخم مرغ

fecundates

دیکشنری انگلیسی به فارسی

تخم مرغ، بارور کردن، ابستن کردن، گشنیدن

dropped egg

دیکشنری انگلیسی به فارسی

تخم مرغ را رها کرد، تخم مرغ اب پز

ovicide

دیکشنری انگلیسی به فارسی

تخم مرغ