joyدیکشنری انگلیسی به فارسیشادی، لذت، خوشی، سرور، مسرت، خرسندی، فرح، طرب، حظ، شادی کردن، خوشحال کردن، لذت بردن از، خوشی کردن، خوشی دادن، مشعوف ساختن
litterدیکشنری انگلیسی به فارسیبستر، تخت روان، کجاوه، زایمان، محمل، ریخته و پاشیده، اشغال، اشغال پاشیدن، زاییدن
littersدیکشنری انگلیسی به فارسیبستر، تخت روان، کجاوه، زایمان، محمل، ریخته و پاشیده، اشغال، اشغال پاشیدن، زاییدن