تختهدیکشنری فارسی به انگلیسیboard, lumber, paneling, panelling, plank, shake, sheet, slab, splat, square, wood block
gammonsدیکشنری انگلیسی به فارسیجواهرات، بازی تخته نرد، یاوه، ران نمک زده و دود زده خوک، مارس کردن، لاف زدن، سردواندن، نمک زدن و دودی کردن
gammonدیکشنری انگلیسی به فارسیقمار، بازی تخته نرد، یاوه، ران نمک زده و دود زده خوک، مارس کردن، لاف زدن، سردواندن، نمک زدن و دودی کردن
slatsدیکشنری انگلیسی به فارسیاسلایدها، سراشیبی یا نمای بام، لوحه سنگ باریک، دنده ها، تخته باریک، توفالی، توفال، چوب مداد، میله پشت صندلی، کفل، میله میله، ضربه شدید، پرتاب شدن، زدن
slatدیکشنری انگلیسی به فارسیحلقه، سراشیبی یا نمای بام، لوحه سنگ باریک، دنده ها، تخته باریک، توفالی، توفال، چوب مداد، میله پشت صندلی، کفل، میله میله، ضربه شدید، پرتاب شدن، زدن
panelدیکشنری انگلیسی به فارسیپانل، تابلو، هیئت، قطعه، تشک، صفحه هيئت، قاب سقف، قاب عکس، نقاشی بروی تخته، نقوش حاشیه دار کتاب، اعضای هيئت منصفه، قطعه مستطیلی شکل، عرق گیر، قاب گذاردن، حاشیه