تختهدیکشنری فارسی به انگلیسیboard, lumber, paneling, panelling, plank, shake, sheet, slab, splat, square, wood block
boardsدیکشنری انگلیسی به فارسیتخته ها، تخته، تابلو، هيئت مدیره، اغذیه، میز غذا، غذای روی میز، میزشور یادادگاه، هيئت عامله یاامنا، هيئت بازرگانی، تخته یا مقوا و یا هر چیز مسطح، سوار شدن، بکنا
boardدیکشنری انگلیسی به فارسیهیئت مدیره، تخته، تابلو، هيئت مدیره، اغذیه، میز غذا، غذای روی میز، میزشور یادادگاه، هيئت عامله یاامنا، هيئت بازرگانی، تخته یا مقوا و یا هر چیز مسطح، سوار شدن، ب
scaffoldدیکشنری انگلیسی به فارسیداربست، چوب بست، دار، تخته بندی، سکوب یا چهار چوب، خاده، تخته بندی کردن، سکوبزدن، بدار اویختن
boardedدیکشنری انگلیسی به فارسیسوار شده، سوار شدن، بکنار کشتی امدن، پانسیون شدن، خوراک دادن، تخته بندی کردن، تخته پوش کردن
scaffoldsدیکشنری انگلیسی به فارسیداربست، چوب بست، دار، تخته بندی، سکوب یا چهار چوب، خاده، تخته بندی کردن، سکوبزدن، بدار اویختن