weathersدیکشنری انگلیسی به فارسیآب و هوا، هوا، اب و هوا، تغییر فصل، در معرض هوا گذاشتن، باد دادن، تحمل یا برگزار کردن
uncommunicativeدیکشنری انگلیسی به فارسیغیر قابل تحمل، خاموش، کم حرف، بی علاقه به مکالمه و تبادل فکر و خبر