تحمیل کردندیکشنری فارسی به انگلیسیcompel, dictate, enforce, exact, impose, load, obtrude, saddle, superimpose, tax, thrust
earningدیکشنری انگلیسی به فارسیدرآمد، کسب کردن، بدست اوردن، تحصیل کردن، کسب معاش کردن، دخل کردن، درامد داشتن، پیدا کردن
earnsدیکشنری انگلیسی به فارسیدرآمد کسب می کند، کسب کردن، بدست اوردن، تحصیل کردن، کسب معاش کردن، دخل کردن، درامد داشتن، پیدا کردن
earnedدیکشنری انگلیسی به فارسیبه دست آورده، کسب کردن، بدست اوردن، تحصیل کردن، کسب معاش کردن، دخل کردن، درامد داشتن، پیدا کردن
earnدیکشنری انگلیسی به فارسیبدست آوردن، کسب کردن، بدست اوردن، تحصیل کردن، کسب معاش کردن، دخل کردن، درامد داشتن، پیدا کردن