researchesدیکشنری انگلیسی به فارسیتحقیقات، پژوهش، تحقیق، کاوش، تفحص، تتبع، تجسس، جستجو، پژوهش کردن، پژوهیدن
governmentalizeدیکشنری انگلیسی به فارسیحکومت کردن، بصورت دولتی در اوردن، پیرو و تابع قانون کردن، تحت کنترل حکومت در اوردن
governدیکشنری انگلیسی به فارسیحکومت می کند، حکومت کردن، حکمرانی کردن، تابع خود کردن، حاکم بودن، فرمانداری کردن، کنترل کردن